ترابیدنلغتنامه دهخداترابیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) رفتن آب بپالایش ، اندک اندک . و روغن نیز که از انا پالایش گیرد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چکیدن آب از کوزه بود. (اوبهی ). تراویدن و ترشح کردن باشد مطلقاً، اعم از آب و شراب و روغن و امثال آن از ظروف . (برهان ) (آنندراج ). چکیدن آب از ظروف . (فره
ترابیدنفرهنگ فارسی عمید= تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
تراییدنلغتنامه دهخداتراییدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تراویدن و تراوش کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). ترشح نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به ترابیدن و تراویدن شود.
نتحلغتنامه دهخدانتح . [ ن َ ] (ع اِ) خوی . عرق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عرق . (اقرب الموارد). || شلم درخت . (ناظم الاطباء). رجوع به نتوح شود. || (مص ) بیرون آمدن خوی از پوست . نتوح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). تراویدن خوی . (از ناظم الاطباء). خروج عرق از
ازدیادلغتنامه دهخداازدیاد. [ اِ ] (ع مص ) افزون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیاده کردن . فزایش . افزایش . افزودن . فزودن . || افزون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). زیاده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). - ازدیاد ترشح ؛ افزونی ترابیدن . - <sp
تنضاحلغتنامه دهخداتنضاح . [ ت َ ] (ع مص ) ترابیدن مشک و خُم . (تاج المصادر بیهقی ). تراویدن مشک و خنور. || اشک ریختن چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عرق کردن اسب . (از اقرب الموارد).
رشحلغتنامه دهخدارشح . [ رَ ] (ع مص ) عرق کردن . (از اقرب الموارد). خوی کردن : رشح رشحاً. (از منتهی الارب ).بیامدن خوی . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). خوی کردن .(آنندراج ). || ترابیدن : رشح الاناء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). تراویدن . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ترشح . (یادداشت مؤلف