ترابریدیکشنری فارسی به انگلیسیcarriage, draft, freight, haul, haulage, shipment, shipping, transit, transport, transportation
ترابریواژهنامه آزادحمل و نقل؛ به آن سو بردن:مرکب از دو بخش ترا به معنی آنسو و فراسو، و بری از فعل بردن. حمل و نقل انسان و حیوان و کالا از جایی به جای دیگر.
جابهجایی هواییair movementواژههای مصوب فرهنگستانترابری هوایی یگانها و کارکنان و تدارکات و تجهیزات و مواد
بالگرد امدادیmedevac helicopter/ medivac helicopter, medical evacuation helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگرد ترابری برای انتقال افراد مجروح به مکانهای موردنظر، بهمنظور ارائة خدمات پزشکی به آنها