تذبذب

tazabzob

معنی

۱. دودله شدن؛ مردد بودن.
۲. دورو بودن.
۳. دودلی.
۴. دورویی.

مترادف

۱. تردد، تردید، حیرت، دودلی، شک
۲. دودل شدن، مردد شدن

جست‌وجوی دقیق

تذبذب

لغت‌نامه دهخدا

تذبذب . [ ت َ ذَ ذُ ] (ع مص ) جنبیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحرک . (اقرب الموارد) (المنجد). جنبیدن چیزی که بهوا آویخته باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و متحرک شدن . (ناظم الاطباء). || دودله شدن و متردد بودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). متردد بودن می

تذبذب

دیکشنری عربی به فارسی

ارتعاش داشتن , جنبيدن , نوسان کردن , لرزيدن , تکان خوردن

تذبذب

فرهنگ فارسی عمید

۱. دودله شدن؛ مردد بودن.۲. دورو بودن.۳. دودلی.۴. دورویی.

تذبذب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

hesitancy

تذبذب

فرهنگ فارسی معین

(تَ ذَ ذُ) [ ع . ] (مص ل .) دو دل شدن ، مردد بودن .

جست‌وجوی متن

ارتعاش داشتن

دیکشنری فارسی به عربی

تذبذب

جنبیدن

دیکشنری فارسی به عربی

تذبذب , مهرج

تکان خوردن

دیکشنری فارسی به عربی

تذبذب , مهرج , هزة

نوسان کردن

دیکشنری فارسی به عربی

تذبذب , تردد , ذراع , صخرة

لرزیدن

دیکشنری فارسی به عربی

ارتجاف , ارتجف , ارتعش , تذبذب , رجفة , رعشة , سمن , قشعريرة , هزة

جست‌وجوی هم‌قافیه

متذبذب

لغت‌نامه دهخدا

متذبذب . [ م ُ ت َ ذَ ذِ ] (ع ص ) جنبنده . (آنندراج ). نهاده بحرکت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تذبذب شود.

ترجمه مقاله

سوشال تریدینگ