تدینلغتنامه دهخداتدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الا
تدینفرهنگ مترادف و متضاد۱. پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دینباوری، دینداری، دینورزی، ۲. دیندار بودن، متدینبودن ≠ ناپارسایی
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (حامص ) دین داری و تدیّن و پارسائی . (ناظم الاطباء) : نه آن میکند یار در شاهدی که با او توان گفت از زاهدی . سعدی (بوستان ).زاهدی بر باد الاّ مال
توبیلغتنامه دهخداتوبی . [ ت ُ] (اِخ ) یهودی از قبیله ٔنفتالی که بر اثر تدین خود مشهور گردید و در دوران پیری کور شد و به وسیله ٔ پسرش ، بر اساس راهنمائی فرشته رافائل ، معالجه گشت
خلوصیةلغتنامه دهخداخلوصیة. [ خ ُ صی ی َ ] (ع اِمص ) پاکدامنی . تدین . صداقت . اخلاص . || صافی . (ناظم الاطباء).