تدویرلغتنامه دهخداتدویر. [ ت َدْ ] (ع مص ) گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گرد و مدور گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد گردانیدن چیزی . (غیاث اللغات )
تدویر خوردنلغتنامه دهخداتدویر خوردن . [ ت َدْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن . (آنندراج ) : فلک ز شکل دواتش همی خورد تدویرقمر ز رفتن کلکش نمی بود سیار.امیر معزی (از آنندراج ).
فلک تدویرepicycleواژههای مصوب فرهنگستاندر الگوی بطلمیوسی سیارات، فلک کوچکی که مرکز آن بر روی فلک حامل حرکت میکند و سیارۀ واقعی بر روی محیط آن قرار دارد
صعود تدویریلغتنامه دهخداصعود تدویری . [ ص ُ دِ ت َدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب است در نطاق سوم و چهارم تدویر.
تاویرالغتنامه دهخداتاویرا. (اِخ ) شهری است به پرتقال که چندان با اقیانوس اطلس فاصله ندارد. ماهی «تون » در آنجا صید شود و 11000 تن سکنه دارد. میوه و شراب سفید آن معروف است .
تدویر خوردنلغتنامه دهخداتدویر خوردن . [ ت َدْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن . (آنندراج ) : فلک ز شکل دواتش همی خورد تدویرقمر ز رفتن کلکش نمی بود سیار.امیر معزی (از آنندراج ).
صعود تدویریلغتنامه دهخداصعود تدویری . [ ص ُ دِ ت َدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب است در نطاق سوم و چهارم تدویر.
تداویرلغتنامه دهخداتداویر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدویر. (ناظم الاطباء) : اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت تدویر زمین را و تداویر زمان را.ناصرخسرو.رجوع به تدویر شود.