تدلدللغتنامه دهخداتدلدل . [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) فروهشته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تهدل . (المنجد) (اقرب الموارد). || آویزان جنبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج
تدلللغتنامه دهخداتدلل . [ ت َ دَل ْ ل ُ ] (ع مص ) ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
تدلیللغتنامه دهخداتدلیل . [ ت َ] (ع مص ) مرفه ساختن کسی را. (اقرب الموارد). || جدا کردن و دور ساختن گیاه از هم و پراکنده کردن آنرا، از لغات دخیل سریانی است . (متن اللغه ).
تألدلغتنامه دهخداتألد. [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] (ع مص ) متحیر گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تالدلغتنامه دهخداتالد. [ ل ِ ] (ع ص ) مال کهنه و قدیمی موروثی . (منتهی الارب ). مقابل طارف . (المنجد). مال کهن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 28). تالد نعت است از تُلود بمعنی کهنه و
تدلللغتنامه دهخداتدلل . [ ت َ دَل ْ ل ُ ] (ع مص ) ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
تدلیللغتنامه دهخداتدلیل . [ ت َ] (ع مص ) مرفه ساختن کسی را. (اقرب الموارد). || جدا کردن و دور ساختن گیاه از هم و پراکنده کردن آنرا، از لغات دخیل سریانی است . (متن اللغه ).
ناز کردنلغتنامه دهخداناز کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) غنج . تدلل . (تاج المصادر بیهقی ). دلال . (دهار). داله . ادلال . عشوه گری . رجوع به ناز شود. || تفاخر. استکبار. خودنمائی . تکبر
کرشمه کردنلغتنامه دهخداکرشمه کردن . [ ک ِ رِم َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنج . تغنج . (منتهی الارب ). تدلل . نازیدن . (یادداشت مؤلف ). به چشم و ابرو اشارت کردن . غمزه زدن . (فرهنگ ف
نازیدنلغتنامه دهخدانازیدن . [ دَ ] (مص ) ناز کردن و استغنائی نمودن . (آنندراج ). تدلل . دلربائی : مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تومر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین ؟ فرخی .بنا