تدردرلغتنامه دهخداتدردر. [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) تحرک چیزی . (متن اللغه ). بحرکت آمدن لحیه . (منتهی الارب ). جنبیدن و لرزیدن عضله . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
تدحدرلغتنامه دهخداتدحدر. [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تدحرج . (متن اللغه ) (اقرب الموارد). رجوع به تدحرج شود.
تارارلغتنامه دهخداتارار. (اِخ ) مرکز بخشی است در ایالت رُن که در شهرستان ویل فرانش واقع است و 10142 تن سکنه دارد. تجارت غلات ، دارای کارخانه های مهم نساجی و کلاه سازی . قاموس الا
تارتریکلغتنامه دهخداتارتریک . (فرانسوی ، ص ، اِ) اسیدی است که بصورت ملح پتاسیم در بیشتر گیاهان یافت می شود. از نظر شیمیائی اسید تارتریک دارای دو «فونکسیون » اسید و دو «فونکسیون » ا
تاردلغتنامه دهخداتارد. (اِخ ) گابریل . جامعه شناس فرانسوی . وی در سال 1843 م . در «سارلا» متولد شد و چون یکی از صاحب منصبان وزارت دادگستری بود سالهای ممتد در مسقطالرأس خویش در
ذوالثدیةلغتنامه دهخداذوالثدیة. [ ذُث ْ ث ُ ی َ / ذُث ْ ث ُ دِی ی َ ] (اِخ ) حرقوص بن زهیر یکی از رؤسای خوارج که در حرب نهروان بدست امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشته شد. و رسول اکر
ذوالخویصرةلغتنامه دهخداذوالخویصرة. [ ذُل ْ خ ُ وَ ص ِ رَ ] (اِخ ) خارجی بن زهیر صحابی تمیمی . در امتاع الأسماع آمده است . فی یوم فتح مکة: و جلس صلی اﷲ علیه و سلّم یومئذ. و فی ثوب بلا
حرقوصلغتنامه دهخداحرقوص . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن سعدبن زهیر السعدی العنبری . بروایت طبری ، صحابی است و در خلافت عمر، خلیفه اورا با سپاهی بمدد مسلمانان که با ایران جنگ درپیوسته بودند
تدحدرلغتنامه دهخداتدحدر. [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تدحرج . (متن اللغه ) (اقرب الموارد). رجوع به تدحرج شود.
تدحرجلغتنامه دهخداتدحرج . [ ت َ دَ رُ ] (ع مص ) درگردیدن . (مجمل اللغه ). گرد گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تدحدر شود.