تداعی معانیلغتنامه دهخداتداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور برمی آید که بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان پیوستگی بهم پیدا میکند که هرگاه یکی از آنها در صحنه ٔ وجدان نمایان گردد
تداعیلغتنامه دهخداتداعی . [ ت َ ] (ع مص ) پیش آمدن دشمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جمع شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی وبه دشمنی برخاستن با وی . || لاغر شدن یا مردن شتر فلان . || محاجّه کردن . (اقرب الموارد). || چیستان گفتن . (م
تداعیفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) اصل یا حالتی که افکار و اندیشهها و عواطف و سرگذشتها چنان به هم مربوط میشوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار میشوند؛ تسلسل افکار؛ تسلسل خواطر.۲. [قدیمی] یکدیگر را خواندن و گرد آمدن.۳. به یاد آوردن.⟨ تداعی معانی: از یک معنی به معنی دیگر پی بردن؛ به یاد آوردن
تداعیassociation 3واژههای مصوب فرهنگستاندر روانکاوی، پیوندی میان یک محتوای ذهنی و یک محتوای ذهنی دیگر
تسلسلفرهنگ فارسی عمیدپیوسته شدن؛ پیدرپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر.⟨ تسلسل افکار: = تداعی ⟨ تداعی معانی
associationدیکشنری انگلیسی به فارسیاتحادیه، انجمن، تجمع، وابستگی، مشارکت، پیوستگی، اتحاد، شرکت، تداعی معانی، امیزش، ائتلاف
رابطةدیکشنری عربی به فارسیشرکت , انجمن , معاشرت , اتحاد , پيوستگي , تداعي معاني , تجمع , اميزش , قيد , پيوند , بهم پيوستن , پيوند دادن
معنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن صود، منظور، لُبِ مطلب، متن، فحوا، مفاد، مفهوم، مضمون، پیام، مطلب، محتوا، مدلول، لُبِ کلام، اصل قضیه، مهمترین بخش، ایده، موضوع تداعی معانی ترادف، تشابه
تداعیلغتنامه دهخداتداعی . [ ت َ ] (ع مص ) پیش آمدن دشمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جمع شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی وبه دشمنی برخاستن با وی . || لاغر شدن یا مردن شتر فلان . || محاجّه کردن . (اقرب الموارد). || چیستان گفتن . (م
تداعیفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) اصل یا حالتی که افکار و اندیشهها و عواطف و سرگذشتها چنان به هم مربوط میشوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار میشوند؛ تسلسل افکار؛ تسلسل خواطر.۲. [قدیمی] یکدیگر را خواندن و گرد آمدن.۳. به یاد آوردن.⟨ تداعی معانی: از یک معنی به معنی دیگر پی بردن؛ به یاد آوردن
تداعیassociation 3واژههای مصوب فرهنگستاندر روانکاوی، پیوندی میان یک محتوای ذهنی و یک محتوای ذهنی دیگر
متداعیلغتنامه دهخدامتداعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص )دشمن پیش آینده . (آنندراج ). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. (ناظم الاطباء). || دیوار شکسته و ویران . (آنندراج ). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. (ناظم الاطباء). شکسته و ویران : دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشف
تداعیلغتنامه دهخداتداعی . [ ت َ ] (ع مص ) پیش آمدن دشمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جمع شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی وبه دشمنی برخاستن با وی . || لاغر شدن یا مردن شتر فلان . || محاجّه کردن . (اقرب الموارد). || چیستان گفتن . (م
تداعیفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) اصل یا حالتی که افکار و اندیشهها و عواطف و سرگذشتها چنان به هم مربوط میشوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار میشوند؛ تسلسل افکار؛ تسلسل خواطر.۲. [قدیمی] یکدیگر را خواندن و گرد آمدن.۳. به یاد آوردن.⟨ تداعی معانی: از یک معنی به معنی دیگر پی بردن؛ به یاد آوردن
متداعیفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد.۲. (روانشناسی) چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] فراخواننده؛ داعی.
تداعیassociation 3واژههای مصوب فرهنگستاندر روانکاوی، پیوندی میان یک محتوای ذهنی و یک محتوای ذهنی دیگر