تخییللغتنامه دهخداتخییل . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) کسی را به خیالی و ظنی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). کسی را در خیال انداختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : عین آن تخییل را
تخییلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) در بدیع، ابداع کردن وجوه خیالی برای ستایش یا نکوهش چیزی بهطوریکه در شنونده و خواننده تٲثیر کند و اثری از حزن یا نشاط یا بیموامید پدید بیاورد؛ ایهام
تخییلاتلغتنامه دهخداتخییلات . [ ت َخ ْ ] (ع اِ) ج ِ تخییل : از این تخییلات و توهمات بر خاطرش میگذشت . (سندبادنامه ص 240). رجوع به تخییل شود.
استعارة التخییلیةلغتنامه دهخدااستعارة التخییلیة. [ اِ ت ِرَ تُت ْ ت َخ ْ لی ی َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) ان یستعمل مصدرالفعل فی معنی غیر ذلک المصدر علی سبیل التشبیه ثم یتبع فعله فی النسبة ال
تخایللغتنامه دهخداتخایل . [ت َ ی ُ ] (ع مص ) تکبر نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکبر و تبختر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تخبیللغتنامه دهخداتخبیل . [ ت َ ] (ع مص ) دیوانه گردانیدن حزن کسی را. (منتهی الارب ). دیوانه گردانیدن اندوه کسی را. (از ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || تباه خ
تخییلاتلغتنامه دهخداتخییلات . [ ت َخ ْ ] (ع اِ) ج ِ تخییل : از این تخییلات و توهمات بر خاطرش میگذشت . (سندبادنامه ص 240). رجوع به تخییل شود.
استعارة التخییلیةلغتنامه دهخدااستعارة التخییلیة. [ اِ ت ِرَ تُت ْ ت َخ ْ لی ی َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) ان یستعمل مصدرالفعل فی معنی غیر ذلک المصدر علی سبیل التشبیه ثم یتبع فعله فی النسبة ال
امروبنلغتنامه دهخداامروبن . [ اَ ب ُ ] (اِ مرکب ) مخفف امرودبن : پس فرود آ تا ببینی هیچ نیست این همه تخییل از امروبنی است .مولوی (مثنوی ).
شجاعلغتنامه دهخداشجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) یکی از صور جنوبی فلک که به شکل ماری باریک و پیچان تخییل شده است دارای شصت کوکب یکی از قدر دوم و سه از قدر سوم و دوازده از قدر چهارم و ستار