تخددلغتنامه دهخداتخدد. [ ت َ خ َدْ دُ ] (ع مص ) تخدد لحم ؛ تخدیدآن . (منتهی الارب ). لاغر شدن و کم گردیدن گوشت کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انجوغ گرفتن و لاغرشدن .
تخردلغتنامه دهخداتخرد. [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) خریدة گشتن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). شرمنده گشتن و ساکت شدن از ترس و پست آواز گشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به خ
تخضدلغتنامه دهخداتخضد. [ ت َ خ َض ْض ُ ] (ع مص ) خمیده گردیدن چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکسته شدن چوب . (اقرب الموارد) (المنجد).
تخودلغتنامه دهخداتخود. [ ت َ خ َوْ وُ ] (ع مص ) دوتا شدن شاخه ٔ درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تزهدلغتنامه دهخداتزهد. [ ت َ زَهَْ هَُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).زهد نمودن . (زوزنی ). پارسایی کردن . (دهار). زهد نمودن و عبادت ک
joinدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
تخددلغتنامه دهخداتخدد. [ ت َ خ َدْ دُ ] (ع مص ) تخدد لحم ؛ تخدیدآن . (منتهی الارب ). لاغر شدن و کم گردیدن گوشت کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انجوغ گرفتن و لاغرشدن .
تخردلغتنامه دهخداتخرد. [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) خریدة گشتن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). شرمنده گشتن و ساکت شدن از ترس و پست آواز گشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به خ
تخضدلغتنامه دهخداتخضد. [ ت َ خ َض ْض ُ ] (ع مص ) خمیده گردیدن چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکسته شدن چوب . (اقرب الموارد) (المنجد).
تخودلغتنامه دهخداتخود. [ ت َ خ َوْ وُ ] (ع مص ) دوتا شدن شاخه ٔ درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تزهدلغتنامه دهخداتزهد. [ ت َ زَهَْ هَُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).زهد نمودن . (زوزنی ). پارسایی کردن . (دهار). زهد نمودن و عبادت ک