تخنثلغتنامه دهخداتخنث . [ ت َ خ َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بدو درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). دوتاه و شکسته شدن و دوتاه و خمیده گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرم
تخنسلغتنامه دهخداتخنس . [ ت َ خ َن ْ ن ُ ] (ع مص ) غایب کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تخنس بفلان ؛ تغیب به . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تخنیثلغتنامه دهخداتخنیث . [ ت َ ] (ع مص ) بدو درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). خم دادن و دوتا گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).و منه سمی المخنث . (منتهی
انخناثلغتنامه دهخداانخناث . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) دوتاه شدن و شکسته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).شکسته شدن یا دوتا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شکسته شدن . دوتا ش
دوتاهلغتنامه دهخدادوتاه . [ دُ ] (ص مرکب ) مضاعف . (ناظم الاطباء). ضعف . (ناظم الاطباء) (دهار) (زمخشری ). || دولا؛ جامه ٔ دوتاه دار. (یادداشت مؤلف ). || دولا و خمیده و منحنی و د
متخنثلغتنامه دهخدامتخنث . [ م ُ ت َ خ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) دوتاه و شکسته و دو تا و خمیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || نرم و ملایم و آن که مانند زن نرم و ملایم سخن گوید. (ناظم