تخمکاریلغتنامه دهخداتخمکاری . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) کاشتن تخم . تخم کاشتن . زراعت . تخم افشانی . برزگری : کس بر این تخمه آفرین نکندتخمکاری در این زمین نکند.نظامی .
تاماریکسلغتنامه دهخداتاماریکس . (اِ) لاتینی «تاماریس »، اثل است .رجوع به تاماریس و تاماریسک و مخصوصاً «اثل » شود.
تاماری سور مرلغتنامه دهخداتاماری سور مر. [ م ِ ] (اِخ ) توقفگاه زمستانی (قشلاق ) در «وار» که در بلوک «سین » فرانسه واقع است .
تاماری تولغتنامه دهخداتاماری تو. (اِخ ) برادر «خوم بان ایگاش » پادشاه عیلام بود و بر اثراغتشاش های داخلی عیلام که آسوریها آن را دامن میزدندتاماری تو برادر خود را کشته خود پادشاه شد و
تخم کاشتنلغتنامه دهخداتخم کاشتن . [ ت ُ ت َ ] (مص مرکب ) تخمکاری . کاشتن تخم . تخم افشانی . تخم کِشتن . زراعت : هر دم از شاخ زبانم میوه ٔ تر می رسدبوستانها رسته زآن تخمم که در دل کاش
dibberدیکشنری انگلیسی به فارسیdibber، بیلچه، بیل تخمکاری، بذر کاری، نشاء کاشتن، گود کردن زمین، کاشتن، اب خوردن مثل اردک
dibblesدیکشنری انگلیسی به فارسیdibbles، بیلچه، بیل تخمکاری، بذر کاری، نشاء کاشتن، گود کردن زمین، کاشتن، اب خوردن مثل اردک
dibbleدیکشنری انگلیسی به فارسیدبلد، بیلچه، بیل تخمکاری، بذر کاری، نشاء کاشتن، گود کردن زمین، کاشتن، اب خوردن مثل اردک