تخلیقلغتنامه دهخداتخلیق . [ ت َ ](ع مص ) به خَلوق اندودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). طلا کردن کسی را به بوی خوش و زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معطر
تبلیقلغتنامه دهخداتبلیق . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح نمودن چاه زمین نرم را به تخته های ساج . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحلیقلغتنامه دهخداتحلیق . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار ستردن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). موی بستردن . (زوزنی ). سر ستردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نیک ستردن موی . (منته
تخریقلغتنامه دهخداتخریق . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بدریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دریدن و پاره پاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج
تخلی چاقلغتنامه دهخداتخلی چاق . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق در بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در بیست وهشت هزارگزی جنوب قره آغاج و پنجاه وپنج هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغ
مخلقلغتنامه دهخدامخلق . [ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) شخصی که چیزی را به بوی خوش و زعفران طلا کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که خلوق که نوعی از خوشبوی است ط
مخلقةلغتنامه دهخدامخلقة. [ م ُ خ َ ل ل َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مخلق ، تمام خلقت : مضغة مخلقة؛ تمام خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مضغه ٔ تمام خلقت . (ناظم الاطب
تاگورلغتنامه دهخداتاگور. [ گوُ ] (اِخ ) سر رابیندرانات . شاعر و نویسنده ٔ هندی که در ششم ماه مه 1861 م . مطابق سال 1278 هَ . ق . در کلکته از یک خانواده ٔ شاهی متولد شد. وی جوانتر
تبلیقلغتنامه دهخداتبلیق . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح نمودن چاه زمین نرم را به تخته های ساج . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).