تخلیصلغتنامه دهخداتخلیص . [ ت َ ] (ع مص ) ویژه کردن . (زوزنی ) (دهار). ویژه و بی آمیغ کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصفیه و جدا کردن چیزی از غیر آن . (اقرب الموارد
تخلیصفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - رها کردن . 2 - خلاصه و مختصر کردن . 3 - خالص کردن .
تخلیصفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خلاصه کردن.۲. [قدیمی] رها کردن؛ آزاد ساختن؛ خلاص کردن.۳. [قدیمی] خالص کردن؛ ویژه گردانیدن.
تبلیصلغتنامه دهخداتبلیص . [ ت َ ] (ع مص ) نگذاشتن چیزی نزد کسی از مال خود. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کم شیر شدن گوسپندان .
تفلیصلغتنامه دهخداتفلیص . [ ت َ ] (ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفلص . انفلاص . تملص . تخلیص . (از اقرب الموارد).
تمشیطلغتنامه دهخداتمشیط. [ت َ ] (ع مص ) شانه وار پیدا شدن پیه در پهلوی اشتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تسریح و تخلیص بعض موی از بعض دیگر. (از اقرب الموارد).
تملیزلغتنامه دهخداتملیز. [ ت َ ] (ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخلیص . (از اقرب الموارد).
activateدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن