تخلخللغتنامه دهخداتخلخل . [ ت َ خ َ خ ُ ] (ع مص ) خلخال در پای کردن . (منتهی الارب ). خلخال در پای زن کردن . (از ناظم الاطباء). || خلخال در پای کرده شدن . || ضد تکاثف . (ناظم الا
تخلخلفرهنگ انتشارات معین(تَ خَ خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جدا شدن اجزاء و ذرات جسمی از هم . 2 - خلخال به پای کردن . 3 - بزرگ شدن حجم جنس بدون آن که جسم دیگری به آن اضافه شود.
تخلخللغتنامه دهخداتخلخل . [ ت َ خ َ خ ُ ] (ع مص ) خلخال در پای کردن . (منتهی الارب ). خلخال در پای زن کردن . (از ناظم الاطباء). || خلخال در پای کرده شدن . || ضد تکاثف . (ناظم الا
تخلخل بینِدانهایintergranular porosityواژههای مصوب فرهنگستانتخلخل بین دانهها یا اجزای یک سنگ، مانند سنگآوارها و زیستآوارها