تخطيطيدیکشنری عربی به فارسینوشته شده , کشيده شده , وابسته به فن نوشتن , مربوط به نقاشي ياترسيم , ترسيمي , واضح
رسم تخطيطيدیکشنری عربی به فارسیطرح , انگاره , نقشه ساده , مسوده , شرح , پيش نويس ازمايشي , زمينه , خلا صه , ملخص , مسوده کردن , پيش نويس چيزي را اماده کردن
تخطئه کردنلغتنامه دهخداتخطئه کردن . [ ت َ طِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا گرفتن در کار از کسی . نسبت خطا به کسی دادن . بدگویی کردن از کسی . کسی را به بدی منسوب کردن .
تخطئةلغتنامه دهخداتخطئة. [ ت َ طِ ءَ ] (ع مص ) به خطا منسوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (المنجد). خطا گرفتن در کار کسی . (غیاث اللغات از کنز). گفتن کسی را
تخطیطلغتنامه دهخداتخطیط.[ ت َ ] (ع مص ) مخطط بافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اندک خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندک خ