تخطئهواژهنامه آزادخطایی را به کسی نسبت دادن [ت َ طِ/طَ ءَ / ءِ] (مص، عربی) خطاگرفتن در کار از کسی. نسبت خطا به کسی دادن. بدگویی کردن از کسی. کسی را به بدی منسوب کردن.
تخطئةلغتنامه دهخداتخطئة. [ ت َ طِ ءَ ] (ع مص ) به خطا منسوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (المنجد). خطا گرفتن در کار کسی . (غیاث اللغات از کنز). گفتن کسی را
تخطئه کردنلغتنامه دهخداتخطئه کردن . [ ت َ طِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا گرفتن در کار از کسی . نسبت خطا به کسی دادن . بدگویی کردن از کسی . کسی را به بدی منسوب کردن .
تبطئةلغتنامه دهخداتبطئة. [ ت َ طِ ءَ ] (ع مص ) درنگی کردن . (زوزنی ). درنگ کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). درنگی و آهستگی . (ناظم الاطباء). رجوع به تبطیة شود.
تخبئةلغتنامه دهخداتخبئة.[ ت َ ب ِ ءَ ] (ع مص ) پنهان داشتن و در پرده داشتن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهان داشتن و در پرده داشتن . (زوزنی ). پنهان کردن چیزی را. (از منتهی الارب
تخطیةلغتنامه دهخداتخطیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) دور کرده شدن بدی از کسی . (ناظم الاطباء). رجوع به تخطئة شود.
تخطئه کردنلغتنامه دهخداتخطئه کردن . [ ت َ طِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا گرفتن در کار از کسی . نسبت خطا به کسی دادن . بدگویی کردن از کسی . کسی را به بدی منسوب کردن .
تخطئةلغتنامه دهخداتخطئة. [ ت َ طِ ءَ ] (ع مص ) به خطا منسوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (المنجد). خطا گرفتن در کار کسی . (غیاث اللغات از کنز). گفتن کسی را
ردّکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ننده، تخطئه کننده، امتناعکننده منصرف شده، فرصتطلب مخالف ناسخ انحصاری حذفکننده