تخس کردنلغتنامه دهخداتخس کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تقسیم کردن . بخش بخش به کسان مختلف دادن ، چنانکه پولی را بقرض دادن به چندین کس .توزیع کردن . پراکندن . (یاد
تخسلغتنامه دهخداتخس . [ ت َ ] (اِخ ) مشرق وی حدود چگل است و جنوب وی خلخ است و کوهستانهای خلخ ، ومغرب وی گروهی از فرخیزیانند و شمال وی چگل است . و این ناحیتی است بسیار بانعمت تر
تخسلغتنامه دهخداتخس . [ ت َ خ َ / ت َ ] (اِ) تافتن دل باشد از غم و الم و به این معنی بجای حرف اول ، بای ابجد نیز آورده اند. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تافتن دل از غم و
تقسیم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کردن، بخش کردن، طبقهبندیکردن، قاچ کردن، نصف کردن کوتاه کردن تخس کردن
تخس و پخسلغتنامه دهخداتخس و پخس . [ ت ُ س ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . متفرق ، و با کردن صرف شود. - تخس و پخس کردن ؛ به قسمت های نامتناسب و دور از هم و نابجا قسمت وبخش کرد
تخسلغتنامه دهخداتخس . [ ت ُ] (ص ) بچه ٔ شرور و شیطان . (فرهنگ نظام ). در تداول عوام و زنان ، صفت کودکان بی آرام و شیطان . سخت مولع به بازی و بهانه گرفتن و اذیت کردن کسان و این
تخسلغتنامه دهخداتخس . [ ت ِ خ ِ ] (اِخ ) کوهی مقدس در ولایت گیم نیاس مشرف بر دریای سیاه : روز پنجم یونانیها به کوه مقدس رسیدند. نام این کوه تخس است . وقتی که یونانیهای دسته ٔ ا