تخریشلغتنامه دهخداتخریش . [ ت َ ] (ع مص ) برآمدن سر خوشه ٔ زراعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خراشیدن چیزی را. || بسوی خود کشیدن شاخه ٔ درخت ر
تجریشلغتنامه دهخداتجریش . [ ت َ ] (اِخ ) مرکز بخش شمیران شهرستان تهران است که در چهارده هزارگزی شمال تهران قرار دارد. دامنه ای است سردسیر و ده هزار تن سکنه دارد. آب آن از قنات و
تحریشلغتنامه دهخداتحریش . [ ت َ ] (ع مص ) بر یکدیگر برآغالیدن شکره . (زوزنی ). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان ؛ برانگیختن آن
تخدیشلغتنامه دهخداتخدیش . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ خَدْش . (زوزنی ) (اقرب الموارد). خراشیدن چیزی را و تشدید آن [ به باب تفعیل رفتن ] بخاطر مبالغه است . (از منتهی الارب ) (از ناظم
تخریبلغتنامه دهخداتخریب . [ت َ ] (ع مص ) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ویران کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خراب کردن . (آن
تجریشلغتنامه دهخداتجریش . [ ت َ ] (اِخ ) مرکز بخش شمیران شهرستان تهران است که در چهارده هزارگزی شمال تهران قرار دارد. دامنه ای است سردسیر و ده هزار تن سکنه دارد. آب آن از قنات و
تحریشلغتنامه دهخداتحریش . [ ت َ ] (ع مص ) بر یکدیگر برآغالیدن شکره . (زوزنی ). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان ؛ برانگیختن آن
تخدیشلغتنامه دهخداتخدیش . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ خَدْش . (زوزنی ) (اقرب الموارد). خراشیدن چیزی را و تشدید آن [ به باب تفعیل رفتن ] بخاطر مبالغه است . (از منتهی الارب ) (از ناظم
تخریبلغتنامه دهخداتخریب . [ت َ ] (ع مص ) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ویران کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خراب کردن . (آن