تخدرلغتنامه دهخداتخدر. [ ت َ خ َدْدُ ] (ع مص ) پردگی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اختدار. (اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب ). پنهان گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشیده گردیدن و در پرده شدن . استتار. (اقرب الموارد) (المنجد).
تخدیرلغتنامه دهخداتخدیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی گردانیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی حسی و خدارت
تخضیرلغتنامه دهخداتخضیر. [ ت َ ] (ع مص ) سبز گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). سبز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || برکت داده شدن کسی در چیزی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تخدیرلغتنامه دهخداتخدیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی گردانیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی حسی و خدارت
تخدیرnarcosisواژههای مصوب فرهنگستانکاستن غیراختصاصی و قابل برگشت عملکرد دستگاه عصبی مرکزی براثر مواد مخدر و داروهای افیونی
تخدیرلغتنامه دهخداتخدیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی گردانیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی حسی و خدارت
تخدیرnarcosisواژههای مصوب فرهنگستانکاستن غیراختصاصی و قابل برگشت عملکرد دستگاه عصبی مرکزی براثر مواد مخدر و داروهای افیونی