تخت کاشانلغتنامه دهخداتخت کاشان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که در سی وشش هزارگزی شمال خاوری ایزه قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 160 تن سکن
تخم کاشتنلغتنامه دهخداتخم کاشتن . [ ت ُ ت َ ] (مص مرکب ) تخمکاری . کاشتن تخم . تخم افشانی . تخم کِشتن . زراعت : هر دم از شاخ زبانم میوه ٔ تر می رسدبوستانها رسته زآن تخمم که در دل کاش
joyدیکشنری انگلیسی به فارسیشادی، لذت، خوشی، سرور، مسرت، خرسندی، فرح، طرب، حظ، شادی کردن، خوشحال کردن، لذت بردن از، خوشی کردن، خوشی دادن، مشعوف ساختن
کوششلغتنامه دهخداکوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) عمل کوشیدن . فعل کوشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشیدن . (ناظم الاطباء). || سعی و جهد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین )
ارسلانشاهلغتنامه دهخداارسلانشاه . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن طغرل بن محمدبن ملکشاه ، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به قسیم امیرالمؤمنین و رکن الدین . (راحةالصدور). یا معزالدنیا و الدین . (مجم
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن سیمجور. او پس از مرگ فخرالدوله بجرجان بخدمت و طاعت مجدالدوله پسر فخرالدوله قیام کرد و خدم و حشم و عدت آل سیمجور از خراسا
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک َ ] (اِ) شکر و معرب آن قند است . (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). شکر و معرب آن قند باشد و آن را کاند نیز خوانند. (جهانگیری ). شکر باشد. کندابه یعنی شر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا