تخته پاک کنلغتنامه دهخداتخته پاک کن . [ ت َ ت َ / ت ِ پاک ْ، ک ُ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از اسفنج یا نمد و جز آن که تخته سیاه مدرسه ها را با آن پاک کنند.
تخته پاک کنفرهنگ انتشارات معین( ~. کُ ) (اِمر.) قطعه ای اسفنج یا نمد که از آن برای پاک کردن تخته سیاه یا وایت برد استفاده می کنند.
پهلوان پای تختلغتنامه دهخداپهلوان پای تخت . [ پ َ ل َ / ل ِ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس پهلوانان . پهلوان پهلوانان .
تختهلغتنامه دهخداتخته . [ ت ُ ت َ / ت ِ] (ن مف ) مخفف توخته است که بمعنی ادا کرده و گزارده باشد، اعم از قرض و دین و امانت و نماز. (برهان ).
تختهلغتنامه دهخداتخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بشاریات در بخش آب یک شهرستان قزوین است که در بیست وچهارهزارگزی باختر آب یک و نه هزارگزی راه عمومی قرار دارد. جلگه ای مع
تختهلغتنامه دهخداتخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگ میانه ٔ شمال و مغرب خنج . (فارسنامه ٔ ناصری ).
طلاسةلغتنامه دهخداطلاسة. [ طَل ْ لا س َ ] (ع اِ) لته ٔ پاک کردن لوح . (منتهی الارب ). تخته پاک کن . کهنه . رُکو که بدان لوح پاک کنند. کهنه که با آن نوشته ٔ لوح را سترند. هرچه بدا
منجللغتنامه دهخدامنجل . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) داس . ج ، مناجل . (مهذب الاسماء)(آنندراج ). داس و ابزاری که بدان درو می کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِحصَد. مِقضَب . مِقضا