خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخته نرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخته نرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ) (اِمر.) آلت مخصوص بازی نرد و آن شامل دو قطعة مستطیل شکل است که به وسیلة لولا به هم متصل شده اند. دو سر هر قطعه به شش خانه تقسیم گردیده و مهره های بازی به ترتیبی خاص در این خانه ها قرار می گیرند.
-
واژههای مشابه
-
تخته سیاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) صفحة مسطح چوبی تیره رنگ که در کلاس درس با گچ جهت درس دادن بر آن می نویسند.
-
تخته شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) بسته شدن ، تعطیل شدن .
-
تخته شنا
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ) (اِمر.) تخته ای باریک و دراز با پایه ای کوتاه که ورزشکار دست ها را به آن تکیه می دهد و به ورزش شنا می پردازد.
-
تخته قاپو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) ساکن در نقطة معین .
-
تخته کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) بستن ، تعطیل کردن .
-
تخته کلاه
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (اِمر.) نوعی تنبیه مجرم و آن کلاه بزرگ چوبی بوده که بر سر مجرم می گذاشتند و در شهر می دوانیدند، مردم نیز همراه وی دویده هیاهوکنان مسخره اش می کردند.
-
تخته گاز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - فر. ] (ق .) 1 - با فشار آخرین حد پدال گاز به طوری که وسیلة نقلیه بسیار تند حرکت کند. 2 - (عا.) بسیار تند و سریع .
-
تخته بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) 1 - پارچة نازکی که به وسیلة آن تخته ای را به دست یا هر عضو شکسته می بندند. 2 - زندانی ، اسیر.
-
تخته پوست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پوست تخت ، پوست خشک شدة گوسفند که بر روی آن نشینند.
-
تخته زر
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِمر.) شمش زر.
-
تخته سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) سنگ بزرگ با سطح هموار.
-
تخته پاک کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ ) (اِمر.) قطعه ای اسفنج یا نمد که از آن برای پاک کردن تخته سیاه یا وایت برد استفاده می کنند.
-
تخته پوست انداز
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (ص فا.) 1 - کنایه از: کسی که ناخوانده به جایی رود. 2 - کنایه از: مزاحم ، سربار.