خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخته نرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخته نرد
لغتنامه دهخدا
تخته نرد. [ ت َ ت َ / ت ِ ن َ ] (اِ مرکب ) تخته که بر آن بازی نردبازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسباب بازی نرد. (ناظم الاطباء). ظاهراً درست آن تخت نرد، چنانکه در نسخ قدیمی منوچهری نیز همین گونه آمده است : نه نرد و نه تخت نرد پیش مانه محضر و نه قبا...
-
واژههای مشابه
-
تخته تخته
لغتنامه دهخدا
تخته تخته . [ ت َت َ ت َ ت َ / ت َ ت ِ ت َ ت ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) قطعه قطعه . پارچه پارچه . (ناظم الاطباء). لخت لخت : چو تخته سنگ بر آن خانه تخته تخته ٔ زر. فرخی .گهی چون تخته تخته ساده سیم اندر هوا بر هم گهی چون توده توده سوده کافورست بر بالا.مسع...
-
تخته بر تخته
لغتنامه دهخدا
تخته بر تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ت َ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) صفحه بصفحه . ورق ورق بر روی هم .پاره پاره . لخته لخته . تخته تخته انباشته : زیبقیهای آبگینه ٔ آب تخته بر تخته گشته نقره ٔ ناب .نظامی .
-
یک تخته
لغتنامه دهخدا
یک تخته . [ ی َ / ی ِ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) یک تخت . یک دست . || (ص مرکب ) یک پارچه . یک تکه : روی این لحاف یک تخته است .
-
تخته ٔ قماش
لغتنامه دهخدا
تخته ٔ قماش . [ ت َ ت َ / ت ِ ی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از دو تخته چوب سازند و در آن قماش ها را نگاه دارند و باز به طناب محکم بندند. (آنندراج ) : افتاده ام به بند نگهداری عیال چون تخته ٔ قماش که بندند با طناب .تأثیر (از آنندراج ).
-
تخته برداشتن
لغتنامه دهخدا
تخته برداشتن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) باز کردن در صندوق و تابوت و جز آن : ز تابوت زر تخته برداشتندکه گفتار او خیره پنداشتند. فردوسی .- تخته برداشتن از دکان ؛ واکردن دکان : تو بزم ساز بعشرت که صبح باده فروش پی صبوح تو این تخته از دکان ب...
-
تخته بردوختن
لغتنامه دهخدا
تخته بردوختن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ترک کردن است : به آزادی جهان را تخته بردوخت . نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ).ز ظلمات ، مشعل برافروختیم به ظلم جهان تخته بردوختیم . نظامی .- تخته ٔ وقف بردوختن (دوختن ) ؛ ثابت ماندن . باقی ماندن ...
-
تخته زدن
لغتنامه دهخدا
تخته زدن . [ ت َ ت َ / ت ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پنبه را حلاجی کردن باشد. (برهان ). بمعنی پنبه زدن نوشته اند و ظاهراً تصحیف پخته زدن به بای فارسی است ، چرا که پخته بمعنی پنبه آمده است . (آنندراج ). || رسم نصاری است که هنگام پرستش به ضرب و اصول ...
-
تخته شدن
لغتنامه دهخدا
تخته شدن . [ ت َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسطح و هموار شدن . تخته شدن یاقوت ؛ مسطح و هموار شدن یاقوت . (آنندراج ) : مفتون راه و رسم هنرور نمیشودیاقوت اگرچه تخته شود در نمیشود.تأثیر (از آنندراج ).
-
تخته کردن
لغتنامه دهخدا
تخته کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) بند کردن دکان . (آنندراج ). بستن دکان . - دکان خود را تخته کردن ؛ از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - دکان کسی را تخته کردن ؛ وی را بی اعتبار کردن . دعاوی علمی کسی را ب...
-
تخته بان
لغتنامه دهخدا
تخته بان . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) قریه ای ازخره ٔ شاخن در قاینات . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخته بند
لغتنامه دهخدا
تخته بند. [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِمرکب ) پارچه ای را گویند که چون کسی را دست بشکند یااز جا بدر رود تخته ها بر آن نصب کنند و آن پارچه رابر آن تخته ها و دست شکسته پیچند. (برهان ). جامه ای که بر استخوانهای شکسته بندند. هندش پتی نامند. (شرفنامه ٔ منیری ...
-
تخته بندی
لغتنامه دهخدا
تخته بندی . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) جبیره ای که در شکسته بندی با تخته کنند. (ناظم الاطباء). || تخته ٔ بزرگ از دو سوی بر سقف با طناب یا زنجیری آویختن و بر آن خوردنیها نهادن تا از تجاوز گربه و غیره مصون ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخته بید
لغتنامه دهخدا
تخته بید. [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ساس . (ناظم الاطباء).