تخته بازیلغتنامه دهخداتخته بازی . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بازی نرد. بازی تخته نرد. رجوع به تخته نرد و نرد شود.
تختهلغتنامه دهخداتخته . [ ت ُ ت َ / ت ِ] (ن مف ) مخفف توخته است که بمعنی ادا کرده و گزارده باشد، اعم از قرض و دین و امانت و نماز. (برهان ).
تختهلغتنامه دهخداتخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بشاریات در بخش آب یک شهرستان قزوین است که در بیست وچهارهزارگزی باختر آب یک و نه هزارگزی راه عمومی قرار دارد. جلگه ای مع
تختهلغتنامه دهخداتخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگ میانه ٔ شمال و مغرب خنج . (فارسنامه ٔ ناصری ).
نردلغتنامه دهخدانرد. [ ن َ ] (اِ) بازیی است معروف از مخترعات بوزرجمهر که در برابر شطرنج ساخته و بعضی گویند نرد قدیم است اما دو کعبتین داشته ، دوی دیگر را بوزرجمهر اضافه کرده اس
تخته زدنلغتنامه دهخداتخته زدن . [ ت َ ت َ/ ت ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تخته نرد بازی کردن . نرد باختن : یک دست تخته زدیم . رجوع به تخته نرد و نرد شود.