لغتنامه دهخدا
تخبر. [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] (ع مص ) خبر خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خبر پرسیدن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || گوسپندی را بشراکت خریدن و ذبح کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خریدن قوم گوسپندی را و سپس ذبح کردن و تقسیم