تخاران بهلغتنامه دهخداتخاران به . [ ت ُ ب ِه ْ ] (اِخ ) یاقوت آرد: تخاران به کوچه ای به مرو بود بر سر ماجان که آنرا به این صورت طخاران به نیز نویسند و هم اکنون آنرا طخاران ساد گویند. (معجم البلدان ). رجوع به تخاری و تخاران شود.
تخارانلغتنامه دهخداتخاران . [ ت ُ ] (اِخ ) کوچه ایست در مرو و بعضی آنرا به طای مؤلف نوشته اند و نیز برخی آنرا تخاران ساد (سار) میخوانند. (مرآت البلدان ج 1 ص 419). رجوع به تخاران به شود.
طخارانلغتنامه دهخداطخاران . [ طَ ] (اِخ ) محله ای است . یاقوت گوید: گمان من آن است که این محله در مرو باشد. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 31).
تخارانلغتنامه دهخداتخاران . [ ت ُ ] (اِخ ) کوچه ایست در مرو و بعضی آنرا به طای مؤلف نوشته اند و نیز برخی آنرا تخاران ساد (سار) میخوانند. (مرآت البلدان ج 1 ص 419). رجوع به تخاران به شود.
تخاریلغتنامه دهخداتخاری . [ ت ُ ] (اِخ ) حمادبن احمدبن حمادبن رجاء العطاردی التخاری که در کوی تخاران به سکونت داشت . (معجم البلدان ). رجوع به تخاران به شود.
تخارانلغتنامه دهخداتخاران . [ ت ُ ] (اِخ ) کوچه ایست در مرو و بعضی آنرا به طای مؤلف نوشته اند و نیز برخی آنرا تخاران ساد (سار) میخوانند. (مرآت البلدان ج 1 ص 419). رجوع به تخاران به شود.
تخارانلغتنامه دهخداتخاران . [ ت ُ ] (اِخ ) کوچه ایست در مرو و بعضی آنرا به طای مؤلف نوشته اند و نیز برخی آنرا تخاران ساد (سار) میخوانند. (مرآت البلدان ج 1 ص 419). رجوع به تخاران به شود.