تحیضلغتنامه دهخداتحیض . [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) حایض شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). بازماندن زن از نماز در ایام حیض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازماندن زن از
تحیزلغتنامه دهخداتحیز. [ ت َ ح َی ْ ی ُ ](ع مص ) بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحیز حیه ؛ بر خویشتن پیچیدن مار. (منته
تهیضلغتنامه دهخداتهیض . [ ت َ هََ ی ْ ی ُ ] (ع مص ) شکسته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکسته شدن استخوان بعد از شکسته بندی . (از اقرب الموارد).
تحیزفرهنگ انتشارات معین(تَ حَ یُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جای گرفتن ، جاگزین شدن . 2 - به کرانه شدن ، به گوشه رفتن . 3 - فراهم آمدن . 4 - (اِمص .) جایگزینی ؛ ج . تحیزات .
تحیفسلغتنامه دهخداتحیفس . [ ت َ ح َ ف ُ ] (ع مص ) جنبیدن بر بسترو بی قرار بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلطیدن بر خوابگاه . تحلحل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحضبلغتنامه دهخداتحضب . [ ت َ ح َض ْ ض ُ ] (ع مص ) گرفتن راه سنگ ناک دشوارگذار که نزدیک بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحاضلغتنامه دهخداتحاض . [ ت َ حاض ض ] (ع مص ) برانگیخته شدن گروهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برانگیختن بعضی مر بعضی را. (ناظم الاطباء). تَحاث ّ. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و
تحبیضلغتنامه دهخداتحبیض . [ ت َ ] (ع مص ) سبک گردانیدن : حبض اﷲ عنه ُ تحبیضاً؛ سبک گرداند خدا از وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تحریض کردنلغتنامه دهخداتحریض کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . تشویق کردن . راغب کردن کسی را برای کاری : یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه ٔ کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کرد
حایض شدنلغتنامه دهخداحایض شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحیّض . عذر دیدن . حایض گشتن . بی نماز شدن . و رجوع به حائض شود.
متحیضلغتنامه دهخدامتحیض . [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زن بازمانده از حیض . (آنندراج ). || زن بازمانده از نمازدر ایام حیض . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیض شود.
استرابهلغتنامه دهخدااسترابه . [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استرابت . دیدن در کاری که درشک افکند. (منتهی الارب ). از کسی اثر یافتن که ترا به گمان افکند در کار او. (زوزنی ). خبر یافتن از ک
تحیفسلغتنامه دهخداتحیفس . [ ت َ ح َ ف ُ ] (ع مص ) جنبیدن بر بسترو بی قرار بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلطیدن بر خوابگاه . تحلحل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحضبلغتنامه دهخداتحضب . [ ت َ ح َض ْ ض ُ ] (ع مص ) گرفتن راه سنگ ناک دشوارگذار که نزدیک بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).