تحیشلغتنامه دهخداتحیش . [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) رمیدن و ترسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحیفسلغتنامه دهخداتحیفس . [ ت َ ح َ ف ُ ] (ع مص ) جنبیدن بر بسترو بی قرار بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلطیدن بر خوابگاه . تحلحل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تجیشلغتنامه دهخداتجیش . [ ت َ ج َی ْ ی ُ ] (ع مص ) جمع شدن لشکر. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآمدن و جمع شدن . (آنندراج ). || شوریدن دل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اق
تحاشدلغتنامه دهخداتحاشد. [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) گردآمدن قوم برای معاونت . || فی الفور حاضر آمدن قوم بر آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مجتمع شدن قوم بر کاری واحد. (منتهی الا
تحاشی کردنلغتنامه دهخداتحاشی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن و قبول نکردن و نپذیرفتن و امتناع نمودن و به یک سو رفتن . کیبیدن . (ناظم الاطباء).
متحیشلغتنامه دهخدامتحیش . [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) رمنده و ترسنده . (آنندراج ). ترسیده و ترسیده شده و ترسانیده شده و رمیده . || شتاب دونده . || افزون شده و سرشار. (ناظم الاط
تحیفسلغتنامه دهخداتحیفس . [ ت َ ح َ ف ُ ] (ع مص ) جنبیدن بر بسترو بی قرار بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلطیدن بر خوابگاه . تحلحل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تجیشلغتنامه دهخداتجیش . [ ت َ ج َی ْ ی ُ ] (ع مص ) جمع شدن لشکر. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآمدن و جمع شدن . (آنندراج ). || شوریدن دل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اق
تحاشدلغتنامه دهخداتحاشد. [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) گردآمدن قوم برای معاونت . || فی الفور حاضر آمدن قوم بر آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مجتمع شدن قوم بر کاری واحد. (منتهی الا