تحیزلغتنامه دهخداتحیز. [ ت َ ح َی ْ ی ُ ](ع مص ) بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحیز حیه ؛ بر خویشتن پیچیدن مار. (منته
تحیزفرهنگ انتشارات معین(تَ حَ یُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جای گرفتن ، جاگزین شدن . 2 - به کرانه شدن ، به گوشه رفتن . 3 - فراهم آمدن . 4 - (اِمص .) جایگزینی ؛ ج . تحیزات .
تحیضلغتنامه دهخداتحیض . [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) حایض شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). بازماندن زن از نماز در ایام حیض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازماندن زن از
تهیضلغتنامه دهخداتهیض . [ ت َ هََ ی ْ ی ُ ] (ع مص ) شکسته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکسته شدن استخوان بعد از شکسته بندی . (از اقرب الموارد).
تایزیلغتنامه دهخداتایزی . (اِخ ) ابن تولک . از پادشاهان ترک که بعد از فوت تیمورقاآن در الغیورت بر مسند خانی نشست و در دوران حکومت ، وی را بیلکتو میخواندند. رجوع به تاریخ حبیب الس
تایزیلغتنامه دهخداتایزی . (اِخ ) یکی از امرای ترک که قبل از فوت امیرتیمور گورکان بحضور او رسید و پس از مرگش به قراقرم رفت و چون قبل از تایزی ، تنفور نامی در ختای خروج کرده و آن م
تایزی اوغلانلغتنامه دهخداتایزی اوغلان . (اِخ ) از شاهزادگان چنگیزی نژاد و معاصر امیرتیمور گورکان و از رجال دربار امیرتیمور بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 47، 527 و 532 شود.
تبیزلةلغتنامه دهخداتبیزلة. [ ت ُ ب َ زِ ل َ ] (ع ص ) تِبْزِلَة. (منتهی الارب ). تِبْزِلَّة. مرد کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تتیزلغتنامه دهخداتتیز. [ ت َ ت َی ْ ی ُ ] (ع مص ) برکنده شدن در رفتار خود. || برجستن بسوی کسی . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انتباذلغتنامه دهخداانتباذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افشاردن . || یک سو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیک سو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی مه
ذات الجنبلغتنامه دهخداذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی صدر. وَرم ِ حجاب مس
اعتزاللغتنامه دهخدااعتزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یکسو جدا شدن . (منتهی الارب ). یکسو و جدا شدن . (آنندراج ). جدا شدن . (ناظم الاطباء). یکسو شدن . (کنزاللغات از غیاث اللغات ). گوشه ن
اعیانلغتنامه دهخدااعیان . [ اَ ] (ع اِ، ص ) ج ِ عَین . بزرگان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (مؤیدالفضلاء) (کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ِ عَین ، بمعنی شریف و گرامی قوم . (منتهی الارب
حاللغتنامه دهخداحال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء.