تحیتلغتنامه دهخداتحیت . [ ت َ حی ی َ ] (ع مص ، اِ) تحیة. سلام گفتن . (غیاث اللغات ). درود و سلام و دعا و نیایش . (از ناظم الاطباء) : و پدر ما امیرماضی ... ویرا سخت نیکو و عزیز د
تحیتلغتنامه دهخداتحیت . [ ت ُ ح َ ] (ع اِ مصغر، ق مصغر) مصغر تحت ، یعنی تقریباً پایین . (ناظم الاطباء).
تایتاقلغتنامه دهخداتایتاق . (اِخ ) از امراء لشکر غازان خان که در جنگ شام شرکت داشت و در آنجا اسیر گشت . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 99، 148، 149 و 154 شود.
تبیتلغتنامه دهخداتبیت . [ ت َ ب َی ْ ی ُ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را از حاجت او. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تثیتللغتنامه دهخداتثیتل . [ ت َ ث َ ت ُ ] (ع مص ) ابله نمودن خودرا بی آنکه باشد، بعد تعاقل کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحامق پس از تعاقل . (از اقرب الموارد).
علیه الصلات والسلامفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرود و تحیت بر او باد. Δ پس از ذکر نام پیغمبر میآید.