تحمیرلغتنامه دهخداتحمیر. [ ت َ ] (ع مص ) سرخ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرخ رنگ کردن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || گفتن کسی را ای ح
تحمیرلغتنامه دهخداتحمیر. [ ت َ ح َ ی ُ ] (ع مص ) بزبان حِمْیَری سخن گفتن . (تاج العروس ج 3 ص 157) (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). || بدخلق شدن . (شرح قاموس ). بدخوی گردیدن . (ناظم ا
طحمیرلغتنامه دهخداطحمیر. [ طِ ] (ع اِ) ابر پاره . یقال : ما فی السماء طحمیر؛ ای لطخ من السحاب . || طحمریرة.
تآمیرلغتنامه دهخداتآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.
تامیریسلغتنامه دهخداتامیریس . (اِخ ) یا «تامیراس » شاعر و موسیقی دان افسانه های یونان که نسبت به خدایان بی اعتنایی کرد ولی مغلوب گشت و بینایی خود را از دست داد.
تتمیرلغتنامه دهخداتتمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بحد خرما رسیدن رطب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خشک کردن خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنن
تثمیرلغتنامه دهخداتثمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار کردن مال . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افزودن و بسیار کردن . (زوزنی ): هر که ...
تسقیدلغتنامه دهخداتسقید. [ ت َ] (ع مص ) لاغر گردانیدن اسب را بعد فربه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحمیر (متن اللغة). تضمیر. (اقرب الموارد) (المنجد).
تآمیرلغتنامه دهخداتآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.
تامیریسلغتنامه دهخداتامیریس . (اِخ ) یا «تامیراس » شاعر و موسیقی دان افسانه های یونان که نسبت به خدایان بی اعتنایی کرد ولی مغلوب گشت و بینایی خود را از دست داد.
تتمیرلغتنامه دهخداتتمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بحد خرما رسیدن رطب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خشک کردن خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنن