تحمیدلغتنامه دهخداتحمید. [ ت َ ] (ع مص ) مبالغت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مبالغه ٔ حمد. (زوزنی ). نیک ستودن . (دهار). نیک ستودن و پی درپی ستایش کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج
تحمیدفرهنگ مترادف و متضاد۱. ستایش، ثناگویی، سپاسگویی ۲. ثنا گفتن، حمد کردن، ستایش کردن، ستودن ۳. پسندیدن
تحمیدیهواژهنامه آزادتَحمیدیّه در اصطلاح، حمد و ستایش پروردگار است. در میان اهل ادب، سخنی است زیبا به نظم یا نثر، با محتوای مناجات و راز و نیاز با پروردگار، و نعت و ستایش پیامبر و
تجمیدلغتنامه دهخداتجمید. [ ت َ ] (ع مص ) خواستن که بسته و فرسوده شود. (شرح قاموس ). فسردن و بسته شدن گرفتن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جَمَّدَ الماءُ؛ حا
تحتیدلغتنامه دهخداتحتید. [ ت َ ] (ع مص ) برگزیدن چیزی را برای خالص و نفیس بودن آن . (منتهی الارب ). اختیار کردن چیزی برای خلوص و برتری آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
تحدیدلغتنامه دهخداتحدید. [ ت َ ] (ع مص ) حد چیزی پدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحدید خانه و زمین ؛حدود آ
تحمیدیهواژهنامه آزادتَحمیدیّه در اصطلاح، حمد و ستایش پروردگار است. در میان اهل ادب، سخنی است زیبا به نظم یا نثر، با محتوای مناجات و راز و نیاز با پروردگار، و نعت و ستایش پیامبر و
تسبیح کردنلغتنامه دهخداتسبیح کردن . [ ت َ ک َدَ ] (مص مرکب ) خدا را به پاکی یاد کردن . صلات و ذکرو تحمید و تقدیس کردن خدا. تنزیه کردن : تسبیح می کنندش پیوسته در زیر این کبود و تنک چاد
علی کوفیلغتنامه دهخداعلی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین بن عبدوس کوفی . مکنی به ابوالحسن . او راست : معانی التحمید و الدعاء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1729).
تحیهلغتنامه دهخداتحیه . [ ت َ حی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) تحیت . تحیة. سلام و تعظیم و تواضع. (ناظم الاطباء) : محمد ابن اسماعیل کاهلی چو همنامان به تحمید و تحیه . سوزنی .رج
تسلیخلغتنامه دهخداتسلیخ . [ ت َ ] (اِ) سجاده و جانماز را گویند و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است .(برهان ) (از ناظم الاطباء). سجاده است که فارسی آن جای نماز است و این لغت