تحلئةلغتنامه دهخداتحلئة. [ ت َ ل ِ ءَ ] (ع مص ) از آب وارانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). از آب وارندن . (زوزنی ). بازداشتن کسی را از آب ونوشیدن ندادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط): حَلاَّ َٔه ُ عن الماء تحلیئاً و تحلئةً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حَلاَّ َٔ الاب
تحلئةلغتنامه دهخداتحلئة. [ ت ِ ل ِ ءَ ] (ع اِ) موی روی پوست و سیاهی آن . || (ص ) رجل تحلئة؛ مردی که به مردم اندوه رساند به آمیزش . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحلةلغتنامه دهخداتحلة. [ ت َ ح ِل ْ ل َ ] (ع اِ) کفاره ٔ سوگند یا استثنای آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفاره ٔ سوگند یا آنچه بدان عقد سوگند را گشایند. (قطر المحیط). کفاره ٔ سوگند. (اقرب الموارد): قد فرض اﷲ لکم تحلة اَیمانکم . (قرآن <span class="hl" di
تحلةلغتنامه دهخداتحلة. [ ت َ ح ِل ْ ل َ ] (ع مص ) سوگند راست کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحلة یمین ؛ تحلیل یمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گشادن سوگند را به استثناء یا به کفاره یا کفاره ٔ سوگند دادن . (منتهی الارب ). راست کردن سوگند. (آنندراج ). کفاره ٔ سوگند را دادن . (ا
تحلیةلغتنامه دهخداتحلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ل و») شیرین بکردن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). شیرین کردن . (زوزنی )(غیاث اللغات ) (آنندراج ). شیرین گردانیدن پِسْت را و به این معنی مهموز گفتن خلاف قیاس است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || چیزی بر چشم کس
يُحَلَّوْنَفرهنگ واژگان قرآنآراسته مي شوند (مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن تحليه است و تحليه به معناي خودآرايي است )
محلیلغتنامه دهخدامحلی . [ م ُ ح َل ْ لی ] (ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده . (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده . (آنندراج ). رجوع به احلاء و تحلیة شود. || آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را. (ناظم الاطباء). رجوع به ت
خودآراییلغتنامه دهخداخودآرایی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) آرایش خود. تحلیه ٔ خود. زیورآرایی خود. تزیّن . بَزَک . (یادداشت بخط مؤلف ). || کبر. غرور. نخوت . نمایش خود.
محلیلغتنامه دهخدامحلی . [ م ُ ] (ع ص ) آرایش کننده ٔ چشمها. رجوع به احلاء شود. || کسی که چیزی را شیرین می کند. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده . || شیرین یابنده چیزی را. (آنندراج ). رجوع به احلاء و تحلیة شود.