تحلیل رفتن

برابر پارسی

کوچک شدن

دیکشنری

drain, droop, eat, fail, melt, pine, spend, trickle, waste

جست‌وجوی دقیق

تحلیل رفتن

فرهنگ سره

کوچک شدن

تحلیل رفتن

دیکشنری فارسی به عربی

استوعب , اضعف , اقضم , کل

تحلیل رفتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

drain, droop, eat, fail, melt, pine, spend, trickle, waste

تحلیل رفتن

دیکشنری فارسی به ترکی

erimek

جست‌وجوی مشابه

تحلیل رفتن قوا

دیکشنری فارسی به عربی

اصرف

تحلیل رفتن (عامیانه)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

peter

تحلیل رفتن بافت و اندام

دیکشنری فارسی به انگلیسی

atrophy

تحلیل رفتن بدن (پزشکی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

consumption

تحلیل رفتنی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

exhaustible

جست‌وجوی متن

نزول و زوال

فرهنگ گنجواژه

تحلیل رفتن.

هاخوشتن

گویش مازنی

تحلیل رفتن – نحیف شدن

قلب‌ماهیچه‌کافت عفونت‌زاد

myolysis cardiotoxica

واژه‌های مصوب فرهنگستان

تحلیل رفتن و تخریب ماهیچۀ قلب براثر عفونت کلی بدن

او بیین

گویش مازنی

رنجور شدن – تحلیل رفتن

په دکتن

گویش مازنی

۱پس افتادن ۲لاغر شدن و به تحلیل رفتن ۳تنگ دست شدن