تحقیر کردندیکشنری فارسی به انگلیسیabase, affront, belittle, flout, humiliate, mock, mortify, revile, scorn, slur
تحقیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کوچک شمردن، خوارشمردن▲، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزتکردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانتکردن، بی ادب بودن، احترام نگذاشتن، رسوا کردن شرمسار کردن، خجالتزدهکردن، منت گذاشتن، سَبُک داشتن▲
تحقیرلغتنامه دهخداتحقیر. [ ت َ ] (ع مص ) تصغیر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوار کردن .(دهار). خرد و خوار داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زبون و خوار کردن . (آنندراج ). خرد و خوار داشتن . (اقرب الموارد). خوار داشتن . (قطر المحیط). ذلیل کردن . (فرهنگ نظام ). خرد و حقیر شمردن سخ
تحکرلغتنامه دهخداتحکر. [ ت َح َک ْ ک ُ ] (ع مص ) احتکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتکار کردن . (ناظم الاطباء). نگاه داشتن غله برای فروختن و گرانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || افسوس خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)(قطر المحیط
تهکرلغتنامه دهخداتهکر. [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص ) شگفت نمودن و سرگشته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تعقرلغتنامه دهخداتعقر. [ ت َ ع َق ْ ق ُ] (ع مص ) پیوسته باریدن باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مکتنز شدن پیه شتر ماده در همه ٔ اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اکتناز پیه در همه ٔ اندام ناقه . (از اقرب الموارد). || دراز گردیدن گیاه . (منتهی الارب ) (آن
تعقیرلغتنامه دهخداتعقیر. [ ت َ ] (ع مص ) نیک خسته کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بریدن چهار دست و پای شتر. (از اقرب الموارد).
تحقیر کردن 922فرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، کوچک شمردن، خوارشمردن، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزت کردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانت کردن، بیادببودن، احترام نگذاشتن، رسواکردن
humiliatedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقیر شده، تحقیر کردن، خوار کردن، پست کردن، اهانت کردن به، خشوع کردن
تحقیرلغتنامه دهخداتحقیر. [ ت َ ] (ع مص ) تصغیر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوار کردن .(دهار). خرد و خوار داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زبون و خوار کردن . (آنندراج ). خرد و خوار داشتن . (اقرب الموارد). خوار داشتن . (قطر المحیط). ذلیل کردن . (فرهنگ نظام ). خرد و حقیر شمردن سخ
تحقیردیکشنری فارسی به انگلیسیabasement, affront, belittlement, contempt, contemptuousness, debasement, depreciation, disdain, disesteem, humiliation, indignity, revilement, slur, snub
تحقیرلغتنامه دهخداتحقیر. [ ت َ ] (ع مص ) تصغیر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوار کردن .(دهار). خرد و خوار داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زبون و خوار کردن . (آنندراج ). خرد و خوار داشتن . (اقرب الموارد). خوار داشتن . (قطر المحیط). ذلیل کردن . (فرهنگ نظام ). خرد و حقیر شمردن سخ