تحفیلغتنامه دهخداتحفی . [ ت َ ح َف ْ فی ] (ع مص ) مبالغت کردن در گرامی کردن و پرسیدن از حال کسی . (تاج المصادر بیهقی ). مهربانی نمودن واز حال کسی پرسیدن . (زوزنی ). مهربانی نمودن و مبالغه نمودن در اکرام کسی و از حال کسی پرسیدن و فرحت و سرور ظاهر نمودن به کسی . (آنندراج ). نوازش فراوان کردن به
تعفیلغتنامه دهخداتعفی . [ ت َ ع َف ْ فی ] (ع مص ) از «ع ف و») مدروس شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کهنه و مضمحل شدن . (از اقرب الموارد). || ناپدید شدن و نیست گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تحافیلغتنامه دهخداتحافی . [ ت َ ] (ع مص ) قضیه پیش حاکم بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترافع نزد سلطان بردن . (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط): تحافینا الی السلطان ؛ ای ترافعنا. (منتهی الارب ). || نیکو شدن . || جدا شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تعافیلغتنامه دهخداتعافی . [ ت َ ](ع مص ) صحت یافتن . (ناظم الاطباء). به عافیت رسیدن . (از اقرب الموارد). || ترک کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ترک کردن چیزی . (از اقرب الموارد).
تاهولغتنامه دهخداتاهو. (اِ) عرق شراب . (برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از شراب . (غیاث اللغات ). شراب عرقی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). جوهر شراب است که آن را عرق گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا).ماده ای مایع و مسکری که از تقطیر شراب و یا کشمش و یا خرمای تخمیرشده در آ