تحفهلغتنامه دهخداتحفه . [ ت ُ ف َ ] (اِخ ) زنی از اولیات بود. در آغاز کنیزو نوازنده ٔ عود بود، پس از آن عاشق پیشه شد و او را بگمان اینکه دیوانه شده است به تیمارستان بردند. سری س
تحفهفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه ۲. طرفه، کمیاب، نادر، نفیس ۳. بدیع، تازه، نو
تحفةلغتنامه دهخداتحفة. [ ت ُ ف َ/ ت ُ ح َ ف َ ] (ع اِ) ج ، تُحَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ج ، تحائف . (قطر المحیط). هدیه و ارمغان . (منتهی الارب ) (ناظم الا
تحفةلغتنامه دهخداتحفة. [ ت ُ ف َ/ ت ُ ح َ ف َ ] (ع اِ) ج ، تُحَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ج ، تحائف . (قطر المحیط). هدیه و ارمغان . (منتهی الارب ) (ناظم الا