تحضیضلغتنامه دهخداتحضیض . [ ت َ ](ع مص ) برافژولیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برافژولیدن یعنی بارغبت کردن . (دهار). برانگیختن کسی را بر جنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تحزیزلغتنامه دهخداتحزیز. [ ت َ ] (ع مص ) رخنه کردن سر دندان ، چنانکه سر دندان جوانان باشد. (تاج المصادر بیهقی ). تیز کردن سر دندان را، چنانکه دندان جوانان باشد. (منتهی الارب ) (ن
تهزیزلغتنامه دهخداتهزیز. [ ت َ ] (ع مص ) نیک بجنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حرف تحضیضلغتنامه دهخداحرف تحضیض . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب مانند «هلا». رجوع به «هلا» و حرف به اصطلاح نحوی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
تجضیضلغتنامه دهخداتجضیض . [ ت َ ] (ع مص ) آهنگ کردن به جنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): جضض علیه بالسیف ؛ با چابکی و جلدی حمله ور شدن . (از قطر المحیط). || سخت دویدن . (منتهی
تحبیضلغتنامه دهخداتحبیض . [ ت َ ] (ع مص ) سبک گردانیدن : حبض اﷲ عنه ُ تحبیضاً؛ سبک گرداند خدا از وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تحریض کردنلغتنامه دهخداتحریض کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . تشویق کردن . راغب کردن کسی را برای کاری : یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه ٔ کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کرد
تحریض دادنلغتنامه دهخداتحریض دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن : و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه ٔ ت
حرف تحضیضلغتنامه دهخداحرف تحضیض . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب مانند «هلا». رجوع به «هلا» و حرف به اصطلاح نحوی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
الالغتنامه دهخداالا. [ اَل ْ لا ] (ع ق ) حرف تحضیض و مختص به جمله ٔ فعلیه ٔ خبریه است . (منتهی الارب ).
حیهلالغتنامه دهخداحیهلا. [ ح َی ْ ی َ هََ لَن ْ ] (ع اِ فعل ) کلمه ٔ تحضیض است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیهل شود.
برفژولیدنلغتنامه دهخدابرفژولیدن . [ ب َ ف ِ دَ ] (مص مرکب ) برانگیختن بر جنگ . تحضیض . (المصادر زوزنی ). و رجوع به افژولیدن و برافژولیدن شود.
هلالغتنامه دهخداهلا. [ هََ ل ْ لا ] (ع ق ) کلمه ای است جهت تحضیض ، مرکب از هل و لا. (منتهی الارب ). کلمه ٔ تحضیض ، مرکب از هل و لا، اگر بر ماضی درآید معنی سرزنش بر ترک فعل دهدو