مجیز گفتنلغتنامه دهخدامجیز گفتن . [ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تملق گفتن .رضای خاطر کسی را با گفتن حرفهای مطابق میل وی بدست آوردن . چاپلوسی کردن کسی را به دروغ و برای پیش بردن مقصد خوی
رضوان قاجارلغتنامه دهخدارضوان قاجار. [ رِض ْ ن ِ ] (اِخ ) سام میرزا، پسر محمدقلی میرزا ملک آرا. وی در تهران به تحصیل دانش پرداخت و از همه ٔ علوم بهره گرفت . بواسطه ٔ ذوق فطری و موروثی
محسبلغتنامه دهخدامحسب . [ م ُ ح َس ْ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تحسیب ، تکیه داده به وساده و پشتی . (ناظم الاطباء). بر بالش نشسته . || سیر خورانیده و نوشانیده شده . || عطاشده که
ابوریحانلغتنامه دهخداابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطن
چینلغتنامه دهخداچین . (اِخ ) در مآخذ اسلامی صین قسمت مرکزی و شرقی آسیا که بیش از یک دوم این قاره را اشغال کرده است بر طبق مآخذ سازمان ملل متحد، از حیث وسعت سومین مملکت کره ٔ زم