تحزبلغتنامه دهخداتحزب . [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) گردآمدن و گروه گروه شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تحزبفرهنگ فارسی عمید۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
تحجبلغتنامه دهخداتحجب . [ت َ ح َج ْ ج ُ ] (ع مص ) در پرده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
تحجیبلغتنامه دهخداتحجیب . [ ت َ ] (ع مص ) در پرده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحزیبلغتنامه دهخداتحزیب . [ ت َ ] (ع مص ) گردآوردن گروهها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || وِرد کردن قرآن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن قرآن به احزاب .
تعجبلغتنامه دهخداتعجب . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شگفت داشتن . (دهار).به شگفت آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در شگفت افتادن . (آنندراج ). || فریب دادن و در فتنه انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ)انفعال نفس از آنچه سببش پوشیده باش
تعجیبلغتنامه دهخداتعجیب . [ ت َ ] (ع مص ) کسی را به شگفتی آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را شگفتی نمودن . (زوزنی ). کسی را به شگفتی افکندن . (دهار). به شگفت آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شگفت انداختن . (آنندراج ). برانگیختن شگفتی کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به تعجب شود
دسته بندیلغتنامه دهخدادسته بندی . [ دَ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) گرد کردن . فراهم کردن . بهم پیوستن . || به دسته کردن . دسته بستن . به قسمتهای منظم تقسیم کردن . || تعصب . تحزب . گروه گروه کردن .- دسته بندی کردن ؛ دسته بستن .- ||