تحریمیلغتنامه دهخداتحریمی . [ ت َ ] (ص نسبی ) هر چیز غیرمشروع که شرع آنرا نهی کرده باشد. (ناظم الاطباء).
صياغة تخريميةدیکشنری عربی به فارسینه هاي تسبيح که امروزه بصورت سيم هاي ريز طلا ونقره و يا مسي در اطراف الا ت زرين وسيمين ساخته مي شود , مليله دوزي , مليله دوزي کردن
تحرملغتنامه دهخداتحرم . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) حرمت جستن به صحبت کسی . (تاج المصادر بیهقی ). حرمت صحبت با کسی جستن . (زوزنی ): تحرم منه بحرمته ؛ حرمت جست به صحبت وی و پناه گرف
تحرمزلغتنامه دهخداتحرمز. [ ت َ ح َ م ُ] (ع مص ) ذکی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ذکاوت داشتن و زیرک بودن . (فرهنگ نظام ). || حرام زادگی کردن و گویند این ل