تحتلغتنامه دهخداتحت . [ ت َ ](ع اِ، ق ) زیر. ضد فوق . ظرف آید و اسم . و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج ، تحوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از
تحتدیکشنری عربی به فارسیدرزير , پايين , مادون , زير , در زير , از زير , پايين تر از , روي خاک , کوچکتر , پست تر , زيرين , پاييني , پايين تر , تحتاني , تحت نفوذ , تحت فشار , تحت , پايين
تحت الارضیلغتنامه دهخداتحت الارضی . [ ت َ تَل ْ / تُل ْ اَ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به تحت الارض . زیرزمینی . معدنی . که زیر زمین باشد: آبهای تحت الارضی . دریاچه های تحت الارضی . ذخای
تحت البحریلغتنامه دهخداتحت البحری . [ت َ تَل ْ / تُل ْ ب َ ] (از ع ، ص نسبی ) که در زیر آب دریاها باشد، چون نباتات وکوههای آتش فشان . || (اِ مرکب ) اختصاصاً به نوعی کشتی جنگی اطلاق شو
تحت الترابلغتنامه دهخداتحت التراب . [ ت َ تَت ْ / تُت ْ ت ُ ] (از ع ، اِ مرکب ) زیر خاک . || کنایه از قبر : زآنک این مشتی دغل باز سیه گر، تا نه دیرهمچو بید پوده میریزند در تحت التراب