تحاوشلغتنامه دهخداتحاوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) تحاوش بر کسی ؛ در میان گرفتن وی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
تهاوشلغتنامه دهخداتهاوش . [ ت َ وِ ] (ع اِ) ج ِ تهواش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تهواش شود.
تهاوشلغتنامه دهخداتهاوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تاوشلغتنامه دهخداتاوش . [ وُ ] (اِ صوت )بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش ) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع
تباوشلغتنامه دهخداتباوش . [ ت َ وُ ] (معرب ، مص ) (از «ب وش ») با هم فراگرفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناوش . (قطر المحیط). با هم درآمیختن . (ناظم الاطباء).
تحاشدلغتنامه دهخداتحاشد. [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) گردآمدن قوم برای معاونت . || فی الفور حاضر آمدن قوم بر آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مجتمع شدن قوم بر کاری واحد. (منتهی الا
تحاشی کردنلغتنامه دهخداتحاشی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن و قبول نکردن و نپذیرفتن و امتناع نمودن و به یک سو رفتن . کیبیدن . (ناظم الاطباء).
تحاشیلغتنامه دهخداتحاشی . [ ت َ ] (ع مص ) به یک سو شدن . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). تنزه از چیزی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تاوشلغتنامه دهخداتاوش . [ وُ ] (اِ صوت )بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش ) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع
تباوشلغتنامه دهخداتباوش . [ ت َ وُ ] (معرب ، مص ) (از «ب وش ») با هم فراگرفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناوش . (قطر المحیط). با هم درآمیختن . (ناظم الاطباء).
تحاشدلغتنامه دهخداتحاشد. [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) گردآمدن قوم برای معاونت . || فی الفور حاضر آمدن قوم بر آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مجتمع شدن قوم بر کاری واحد. (منتهی الا
تحاشی کردنلغتنامه دهخداتحاشی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن و قبول نکردن و نپذیرفتن و امتناع نمودن و به یک سو رفتن . کیبیدن . (ناظم الاطباء).
تحاشیلغتنامه دهخداتحاشی . [ ت َ ] (ع مص ) به یک سو شدن . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). تنزه از چیزی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).