تحامللغتنامه دهخداتحامل . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) تحامل در امر و به امر؛ بخود گرفتن کار را بمشقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : عوام ا
تحاملفرهنگ انتشارات معین(تَ مُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - رنج کار سختی را پذیرفتن . 2 - بیش از توان کسی از او کار کشیدن . 3 - مشقت ، رنج .
تحاملفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. با مشقت و سختی امری را بر عهده گرفتن.۲. کینه در دل گرفتن.۳. بیش از طاقت کسی کاری بر او تحمیل کردن.
تاملبتکلغتنامه دهخداتاملبتک . [ ] (اِخ ) از طوایف مشرق هند طبق نوشته ٔ سنگهت . رجوع به ماللهند بیرونی ص 153 شود.
تاملپتانلغتنامه دهخداتاملپتان . [ ] (اِخ ) از نواحی کنار رود گنگ در هند. رجوع به ماللهند بیرونی ص 131 شود.
تاملقلغتنامه دهخداتاملق . [ ] (اِخ ) از قشلاقهای آقسولات در ترکستان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 531 شود.
تاملیپاسلغتنامه دهخداتاملیپاس . [ م ُ ] (اِخ ) قسمت شمالی مکزیک که از طرف مشرق به خلیج مکزیک متصل است و از طرف شمال به ممالک متحده ٔ امریکای شمالی محدود میگردد و مساحت سطح آن 83597
وکاءلغتنامه دهخداوکاء. [ وِ ] (ع مص ) مواکأة: واکاء علی یدیه ؛ تحامل علیهما و رفعهما و مدهما فی الدعاء. (از اقرب الموارد). رجوع به مواکاة شود.
تلغیبلغتنامه دهخداتلغیب . [ ت َ ] (ع مص ) سخت مانده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحامل بر دابه تاآنجا که مانده گردد. (از اقرب الموارد). || سست و مانده یاف
متحامللغتنامه دهخدامتحامل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع مص ) کار را به مشقت به خود گرفتن . تحامل فی الامر، و بالامر متحاملا و تحاملا. || در کسی قوه ٔ شکیبائی بودن : ما فی فلان متحامل . ||
تعامللغتنامه دهخداتعامل . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگر داد و ستد کردن . (از اقرب الموارد) : فی سنة 800، ابتدی ضرب النحاس و التعامل به . (نقودالعربیه ص 71). عوام از تحامل فضول در
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َ وام م ] (ع اِ) ج ِ عامّة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عامة شود. همه ٔ مردم و جمهور مردم . (ناظم الاطباء). || مردمان فرومایه و د