تحاشیلغتنامه دهخداتحاشی . [ ت َ ] (ع مص ) به یک سو شدن . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). تنزه از چیزی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجتناب، احتراز، استنکاف، امتناعورزی، امتناع، انکار، پرهیز، خودداری، دوری ۲. امتناع ورزیدن، پرهیز کردن، دوری کردن، امتناع کردن، دوری جستن، خودداری کردن
تحاشی کردنلغتنامه دهخداتحاشی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن و قبول نکردن و نپذیرفتن و امتناع نمودن و به یک سو رفتن . کیبیدن . (ناظم الاطباء).
تآشیرلغتنامه دهخداتآشیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأشیر. چیزی که بدان ملخ میگزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تأشیر شود.
تاشی خاتونلغتنامه دهخداتاشی خاتون . (اِخ ) تاش خاتون ، مادر شاه شیخ ابواسحاق . رجوع به تاش خاتون و شدالازار چ قزوینی صص 290-292 شود.
تاشیلغتنامه دهخداتاشی . (اِخ ) از توابع شاهرود و دارای معدن زغال سنگ است . رجوع به جغرافیای اقتصادی کیهان ص 40 شود.
تحاشی کردنلغتنامه دهخداتحاشی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن و قبول نکردن و نپذیرفتن و امتناع نمودن و به یک سو رفتن . کیبیدن . (ناظم الاطباء).
تیوایلغتنامه دهخداتیوای . (اِ) تهورباشد و آن بی پروایی و بی تحاشی و بر کاری دویدن . (برهان ). تهور و بی پروایی . (انجمن آرا) (آنندراج ). بی پروایی و تهور و بی تحاشی گری در کاری .
کیبیدنلغتنامه دهخداکیبیدن . [ دَ ] (مص ) یک سو رفتن و تحاشی نمودن ، و بر این قیاس : کیبید و کیبد. (فرهنگ رشیدی ). به یک سو رفتن و تحاشی نمودن ، و بر این قیاس : کیبد و کیبید، و در
بلاتحاشیلغتنامه دهخدابلاتحاشی . [ ب ِ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تحاشی ) بی اجتناب . بی یکسو شدن . و به فتح شین و الف آخر [ ت َ شا ] خواندن تصرف فارسیان است چنانکه تمنی