تجنیدلغتنامه دهخداتجنید. [ ت َ ] (ع مص ) لشکر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). لشکر گرد کردن . (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). لشکر جمع کردن .
تجدید روح القدسلغتنامه دهخداتجدید روح القدس . [ ت َ دِ حُل ْ ق ُ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تولد نو؛ اصطلاحی است مسیحیان را. رجوع به تجدید (معاد) شود.
تجدید شدنلغتنامه دهخداتجدید شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تازه شدن . نو گردیدن . || در تداول امروز بیشتر درباره ٔ شاگردان مدارس گفته شود که در امتحان خرداد در چند درس و یا همه ٔ در
تجدید کردنلغتنامه دهخداتجدید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تازه کردن . نو کردن . رجوع بتجدید و دیگر ترکیب های آن شود.
تجدید گردیدنلغتنامه دهخداتجدید گردیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تجدید شدن . رجوع به تجدید و دیگر ترکیب های آن شود.
لشکر کردنلغتنامه دهخدالشکر کردن . [ ل َ ک َ ک َدَ ] (مص مرکب ) تجنید. سپاه گرد آوردن : دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کردبه تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد.مجد همگر.
مجندةلغتنامه دهخدامجندة. [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ ] (ع ص ) جمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تأنیث مجند. گرد کرده (لشکر، سپاه ) و درحدیث است : الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتل
لشکرلغتنامه دهخدالشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش .