تجمشلغتنامه دهخداتجمش . [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) از جمش که به فتح است و در منتخب نوشته که جمش بالفتح ، ستردن مو. || بازی و عشق ورزیدن به کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فعل م
تامشاورتلغتنامه دهخداتامشاورت . گوید: [ ] (اِ) ابوالعباس النباتی نامی است بربری که در بجایه ، از اعمال افریقیه مستعمل است و به گیاهی اطلاق کنند که آن را «موو» (مئوم ) نامند. این گیا
تامشطهلغتنامه دهخداتامشطه . [ م َ طَ ] (اِ) مأخوذ از بربری ، رازیانه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی - انگلیسی جانسن ). و رجوع به تامساورت و تامشاورت شود.
تجاشعلغتنامه دهخداتجاشع.[ ت َ ش ُ ] (ع مص ) با هم تنگی نمودن در آب و تشنه ماندن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجمجملغتنامه دهخداتجمجم . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) سخن ناپیدا گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). سخن ناهویدا گفتن . (زوزنی ). || اقدام نکردن بر کاری
معاشقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. عشقبازی کردن، مهر ورزیدن