تجشولغتنامه دهخداتجشؤ. [ ت َ ج َش ْ ش ُءْ ] (ع مص ) به آروغ شدن . (زوزنی ). آروغ دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آروغ زدن . (اقرب الموارد) : الا طِعان َ الا فر
تجاوزکارانهلغتنامه دهخداتجاوزکارانه . [ ت َ وُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) رجوع به تجاوز و تجاوزکار شود.
تجاوبلغتنامه دهخداتجاوب . [ ت َ وُ ](ع مص ) یکدیگر را جواب دادن . (زوزنی ). تحاور. (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن . (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (
تجاودلغتنامه دهخداتجاود. [ ت َ وُ ] (ع مص ) تجاود القوم ؛ نگریستن که کدام یک از اینها حجت نیکو دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجاورلغتنامه دهخداتجاور. [ ت َ وُ ](ع مص ) همسایگی کردن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر همسایگی کردن . (دهار) (ترجمان عادل بن علی ) (از اقرب الموارد) (از قطر
تجاوز کردنلغتنامه دهخداتجاوز کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب )درگذشتن و از حد خود درگذشتن . (ناظم الاطباء). || تعدی کردن . بگذشتن . پای بیرون نهادن از... بهمه ٔ معانی رجوع به تجاوز
تجشیهلغتنامه دهخداتجشیه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) به آروغ آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). تجشئه . رجوع به تجشئه و تجشؤ شود.
متجشیلغتنامه دهخدامتجشی ٔ. [ م ُ ت َ ج َش ْ ش ِءْ ] (ع ص ) آروغ دهنده . (آنندراج ). آروغ زننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجشؤ شود.
الالغتنامه دهخداالا. [ اَ ] (ع صوت ) و آن بر پنج وجه است :1- تنبیه و در این صورت بر تحقق مابعد خود دلالت کندو بر دو جمله درآید : الا انهم هم السفهاء.(قرآن 13/2). و نحویان آن را