تجشولغتنامه دهخداتجشؤ. [ ت َ ج َش ْ ش ُءْ ] (ع مص ) به آروغ شدن . (زوزنی ). آروغ دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آروغ زدن . (اقرب الموارد) : الا طِعان َ الا فر
تجشیهلغتنامه دهخداتجشیه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) به آروغ آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). تجشئه . رجوع به تجشئه و تجشؤ شود.
متجشیلغتنامه دهخدامتجشی ٔ. [ م ُ ت َ ج َش ْ ش ِءْ ] (ع ص ) آروغ دهنده . (آنندراج ). آروغ زننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجشؤ شود.
الالغتنامه دهخداالا. [ اَ ] (ع صوت ) و آن بر پنج وجه است :1- تنبیه و در این صورت بر تحقق مابعد خود دلالت کندو بر دو جمله درآید : الا انهم هم السفهاء.(قرآن 13/2). و نحویان آن را