تجشملغتنامه دهخداتجشم . [ ت َ ج َش ْ ش ُ ] (ع مص ) رنج چیزی بکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تکلف . (زوزنی ). رنج کشیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ). بتکلف کار کردن و رنج
تجشمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رنج کشیدن؛ در رنج افتادن.۲. رنج بر خود نهادن؛ با مشقت کاری را به عهده گرفتن.
تجثملغتنامه دهخداتجثم . [ ت َ ج َث ْ ث ُ ] (ع مص ) بزیر سینه گرفتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجحملغتنامه دهخداتجحم . [ ت َ ج َح ْ ح ُ ] (ع مص ) سوختن از حرص و بخل . (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دلتنگ گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر
تجذملغتنامه دهخداتجذم .[ ت َ ج َذْ ذُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجمجملغتنامه دهخداتجمجم . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) سخن ناپیدا گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). سخن ناهویدا گفتن . (زوزنی ). || اقدام نکردن بر کاری
تجرملغتنامه دهخداتجرم . [ ت َ ج َ ر رُ ] (ع مص ) تمام شدن سال . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). گذشتن سال . (اقرب الموارد). گذشتن سال و تمام شدن آن . (قطر المحیط) : دمن تجرم بع
متجشملغتنامه دهخدامتجشم . [ م ُ ت َ ج َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به تکلف کار کننده و رنج آن کشنده . (آنندراج ). رنج کشنده و به تکلف کار کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجشم شود.
شئابهلغتنامه دهخداشئابه . [ ش ِ ب َ ] (ع اِمص ) (از: ش وب ) پلیدی و آلودگی : اگرچه قمع آن شئابه ٔ حشم و نفایه ٔ خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است ... اما مجرد حمیت د
پختولغتنامه دهخداپختو. [ پ ُ ] (اِخ ) پشتو.یکی از لهجه های فارسی معمول در بعض طوائف روستائی وصحرانشین افغان . و این زبانی نهایت بدوی است و از آن زبان شعر و کتابت کردن تکلف و تجش
تعزیهلغتنامه دهخداتعزیه . [ ت َ ی َ ] (اِ) تعزیت . تعزیة. سوگواری . عزاداری : امیرعضدالدوله در... وفات یافت ... و امیرالمؤمنین ... در حراقه بر روی دجله به تعزیه ٔ او تجشم فرمود
تکلفلغتنامه دهخداتکلف . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ع مص ) رنج چیزی بکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رنج بر خود نهادن . (منتهی الارب ) (